جدول جو
جدول جو

معنی ابن ربن - جستجوی لغت در جدول جو

ابن ربن
(اِ نُ رَبْ بَ)
ابوالحسن علی بن سهل ربن طبری. طبیب یهودی. ربن که بدو منسوب است لقب سهل است که از احبار یهود بود و ابن ربن علی به طبرستان در خدمت ولاه آنجا از قبیل مازیار بن قارن و دیگران بسر میبرد و علم حکمت و طبیعیات آموخته بود و بواسطۀ فتنه ای که در آنجا افتادنفی شده بری آمد و محمد بن زکریای رازی از او استفادات بسیار کرد. آنگاه از ری بسرمن رأی رفته ومعتصم خلیفه اسلام آورد و از ندمای خلیفه گردید. او را تصنیفات بسیار است، ازجمله: فردوس الحکمه. تحفهالملوک. کنّاش الحضره. منافع اطعمه والاشربه والعقاقیر. (قفطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اناربن
تصویر اناربن
درخت انار، میوه ای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانه های قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه می شود و در پختن برخی خوراک ها کاربرد دارد، درخت این میوه با برگ های ریز و سرخ رنگ و ساقۀ خاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ شِ)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن یوسف بن شبل. شاعر و حکیم و طبیب بغدادی. اشعار او متضمن معانی رائقۀ علمی و فلسفی است و قطعاتی از آن در فوات الوفیات آمده است. و هرچند بطب معروف است لکن جنبۀ فلسفی او قویتر است. و از اشعار اوست:
بربّک ایّها الفلک المدار
اقصّد ذاالمسیر ام اضطرار
مدارک قل لنا فی ای ّ شی ٔ
ففی افهامنا منک اتّهار
و فیک نری الفضاء و هل فضاء
سوی هذا الفضاء به تدار
و عندک ترفع الارواح ام هل
مع الاجساد یدرکها البوار
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لُب ب)
ابوسعید فرج بن قاسم بن احمد تغلبی اندلسی. از مشاهیر علما و شعرای آنجا. مولد او در 701 ه. ق. بغرناطه و وفات در 782. وی در مدرسه نصریه تدریس میکرد و او را فتاوی مشهوره است و پاره ای تصانیف و اشعاری لطیف دارد. و از اوست:
خذوا للهوی من قلبی الیوم ما ابقی
فما زال قلبی کله للهوی رقاً
دعواالقلب یصلی فی لظی الوجد ناره
فنار الهوی الکبری و قلبی هو الاشقی.
و این اقتباسی لطیف است از قرآن کریم.
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
ریشه ران یعنی مابین شکم و ران. (ناظم الاطباء). بعربی مغبن گویند و بفارسی بیغولۀ ران. (آنندراج) ، ابتدا و منبعآب (از اضداد). (یادداشت مرحوم دهخدا) :
در خمارم شراب میخواهم
در سرابم بناب میخواهم.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَی ی)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم، مادربخطا
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
درخت انار. (ناظم الاطباء). ناربن. رجوع به ناربن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ بَ)
مهذب الدین ابوالحسن علی بن احمد طبیب. مولد او به بغداد به سال 515 هجری قمری در مدرسه نظامیه فقه و نحو فراگرفت و سپس به تحصیل طب پرداخت و سفری بارمنستان کرد و پادشاه ارمن بشهر اخلاط وی را طبیب خاص خویش کردو در آنجا ثروت بسیار اندوخت و بماردین بازگشت و بخدمت بدرالدین لؤلؤ پیوست و در 75 سالگی نابینا شد و به سال 610 درگذشت. از تألیفات اوست: المختارات فی الطب. او را پسری بود به نام شمس الدین ابوالعباس احمد و وی شاعر و نیز طبیب بود و بدربار کیکاوس سلجوقی پادشاه آسیه الصغری میزیست و هم بدانجا وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُمُ رَبْ بَ)
محمد بن عبدالله عتاب. محدث است. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ رَ)
ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی. یکی از اعاظم حکمای صوفیه. مولد او در سال 560 ه. ق. بمرسیه. در هشت سالگی با کسان خویش باشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن بشکوال و جز او به تکمیل معلومات خود پرداخته و به سال 590 بتونس و در 598 بمشرق سفر کرده و بدانجا متوطن شده و در همین سال توفیق زیارت خانه خدا یافته و دو بار یکی بسنۀ 601 و دیگری در 608 به بغداد مسافرت و مدتی کوتاه در آنجا بوده و در سال 611 نوبت دوم حج گذارده و سال بعد بحلب و پس از آن بموصل و آسیهالصغری شده و در همه جا سلاطین و امراء عصر مقدم او را عزیز داشته و رواتب و صلات بدو داده اند و او بفقرا بخشیده است. و در دمشق به سال 638 درگذشته است. قبر او در دامنۀ جبل قاسیون هم اکنون برجا و مشهور است. چندی ارباب تعصب آنجا را مزبله کردند وچون سلطان سلیم عثمانی شام را بگشود امر بتنظیف و تعمیر آن کرد. لقب شیخ بمغرب ابن سراقه و در مشرق به الشیخ الاکبر معروف است. محیی الدین را کتب بسیاری است نزدیک دویست جلد که هنوز یکی از مراجع اصحاب طریقت ودانشمندان دیگر است، از آنجمله: کتاب فتوحات مکیه. کتاب فصوص الحکم. کتاب تاج الرسائل و منهاج الوسائل. کتاب العظمه. کتاب السبعه. کتاب حلیهالابدال. کتاب محاضرات الابرار. کتاب التدبیرات الالهیه. کتاب مفاتیح الغیب. کتاب التجلیات. کتاب الخلوه. کتاب المدخل الی معرفهالاسماء. کتاب النقباء. کتاب عقیده اهل السنه. کتاب المقنع فی ایضاح السهل الممتنع. کتاب الهویه و الاحدیه. کتاب الاتحادالعشقی. کتاب الجلاله. کتاب الازل. کتاب عنقاء مغرب. کتاب ختم الاولیاء. کتاب شمس المغرب. کتاب الشواهد. کتاب مناصحهالنفس. کتاب الیقین. مشکوهالانوار فیما روی عن الله عز و جل من الاخبار. کتاب الاجوبه. قاموسی در اصطلاحات تصوف. الامرالمحکم. تحفهالسّفره الی حضرهالبرره. مجموع الرسائل الالهیه و جز آن. و بعض کتب را نیز بغلط بدو نسبت کرده اند از قبیل تفسیر قرآن که از عبدالرزاق کاشی است. ابن عربی را اشعاری صوفیانه نیز بوده که گرد کرده و بطبع رسانده اند. فقها و علمای ظاهر چه در زمان او و چه پس از او همیشه ابن عربی را بمذهب حلول و اتحاد متهم کرده اند و نیز عقیدۀ او بوحدت وجود و دعاوی او در مکاشفات غریبه اهل شرع را برخلاف او برانگیخته است و با اینهمه بعض از علما و فقهای عصراو و جز آن عصر مانند عبدالرزاق کاشی و سیوطی و فیروزآبادی در تعدیل و تزکیه و تصحیح عقاید او کوشیده اند. رجوع به جزء اخیر ترجمه ابن العربی ابوبکر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غُ)
ابوعبدالله محمد بن ابراهیم اشبیلی. اصلاً از مردم جزیرهالخضراء اندلس و از اخلاف شدادبن اوس انصاری بوده است. مولد او به 630 ه. ق. در اشبیلیه و وفات در 723 به بیت المقدس. در فقه و قرائت صاحب ید طولی. او راست: کتاب مختصرالکافی و نیز کتابی در معجزات رسول اکرم صلوات الله علیه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قِ بَ)
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه. متکلم مشهور شیعی، از مردم ری. در اول امر معتزلی بود و از آن پس بمذهب تشیع گرایید. او در قرن سیم هجری میزیست و با ابوالقاسم بلخی متکلم معروف معاصر بود. او را کتب چند است، ازجمله: المستثبت در نقض ابوالقاسم بلخی. الانصاف. کتاب الرد علی الزیدیه و ابن بابویه این کتاب را در اول اکمال الدین تماماً نقل کرده است. و ابن الندیم دو کتاب از او نام میبرد یکی الانصاف فی الامامه و دیگر کتاب الامامه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صُ)
آفتاب.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی. وفات 326 یا 329 ه. ق. اصلاً ایرانی از نژاد نوبخت معروف منجم منصور دوانیقی. و شجرۀ نسب او معلوم نیست بچه طریق بنوبخت می پیوندد. او باعتقاد امامیه نائب سوم امام دوازدهم بود (از سال 305 تا سال 329 یا 326). ابن روح را حامد بن عباس وزیرمقتدر خلیفۀ عباسی بتهمت مراوده با قرامطه محبوس کرد اتفاقاً در سال 317 امراء بغداد بشوریدند و دو روز مقتدر از خلافت خلع و بار دیگر باین مقام بازگشت، حسین بن روح در این فترت از زندان رهائی یافت و دیگر مقتدر متعرض او نگردید. مردی از معاریف شیعه موسوم به ابن ابی عزاقر شلمغانی مذهبی نو اختراع کرده بود و بحلول و اتحاد معتقد بود و دعوی میکرد که خدا در او حلول کرده و بهشت عبارت از معرفت به امام و دوزخ مثال جهل به اوست و امثال این سخنان. حسین بن روح از اقوال او تبرّی جست و توقیعی بر لعن او نشر کرد. و شلمغانی را در سال 322 بکشتند. رجوع شود به تاریخ ابن اثیر وقایع سال 322 و تاریخ ابن خلکان (ترجمه حسین بن منصور حلاج) و مجالس المؤمنین و احتجاج و منتهی المقال
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَ بَ)
ماریست زرد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب). ج، بنوبرح
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْری)
ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه. ق. در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیۀ نحو ابن آجروم بین مسلمین شمال افریقیه متداول است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حِبْ با)
محمد بن احمد بستی. وفات 354 ه. ق. در سن 80 سالگی. تولد او به سیستان بوده و پس از مسافرتهای بسیار قاضی سمرقند شد، و سپس بتهمت زندقه معزول گشت و علت آنکه گفته بود نبوت چیزی جز علم و عمل نیست. و کتب چندی در حدیث از او در دست است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَ بَ)
ابوجعفر بن احمد بن عبدالله بن حبش. و کتاب الاسطرلاب المسطح از اوست. (ابن الندیم). و شاید ابن حبش از خاندان حبش بن عبدالله مروزی است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَبْ بَ)
نان. (مهذب الاسماء) (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
طبیب بیمارستان برامکه. یکی از نقله و مترجمین از هندی به عربی و ازجملۀ کتبی که نقل کرده است کتاب استنکرالجامع. کتاب سند ستاق (صفوهالنجح). (از ابن الندیم). رجوع به ابن دهان طبیب ناقل کتب هند شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ)
ابوعمران موسی بن رباح. متکلم بر مذهب ابوعلی. او نزد علی بن ابی بکر اخشید و علی الصیمری و غیر آن دو از متکلمین دانش کلام فراگرفته و ابن الندیم گوید در این زمان (377 ه. ق.) او به مصر در سن 80 سالگی حیات دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ)
ابوالعباس بصری. خلیفۀ قاضی به بصره. از فقهای شافعی. ازاوست: کتاب علل الشروط. کتاب الشروط. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رُ)
ابوالولید محمد بن احمد بن رشد، معروف به حفید. یکی از حکمای مشهور اسلام. مولد او قرطبه. از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دورۀ مرابطین مشهورترین قاضی عصر خویش و قاضی القضات تمام ناحیت اندلس بوده است و در کتاب خانه سلطنتی پاریس مجلدی ستبر جامع فتاوی او موجود است. مولد محمد در 450 ه. ق. و وفاتش به سال 520. احمد پسر محمد و پدر صاحب ترجمه نیز همان مقام داشته است. ابن رشد به سال 520 در قرطبه بزاد و در جوانی علم خلاف و فقه بیاموخت و در هر دو دانش براعت یافت و برخلاف دیگر فقها که عادتاً خروج از فن خویش روا نمی دارند فقه و خلاف او را اقناع نکرد و با ولعی تمام نزد ابوجعفر هارون ترجیلی بتحصیل طب و ریاضی و علوم فلسفی پرداخت. در این وقت در مغرب انقلابی خطیر پیش آمد و آن عبارت از برافتادن خاندان مرابطین به دست موحدین بود و ظاهراً ابن رشد و دوستان او مانند ابومروان بن زهر طبیب و ابوبکر بن طفیل منظور نظر سلسلۀ جدید گردیدند. ابن رشد در 548 بمراکش میزیسته و شاید بسفارت یا مأموریتی بدانجا رفته است و در 565 بی شبهه در اشبیلیه منصب قضا داشته چه خود او در آخر شرح کتاب الحیوان ارسطو گوید این کتاب را به 565 در اشبیلیه بپایان رسانیدم و در فصل چهاردهم همین کتاب چون اعتذاری، می آورد که اگر خلط و لبسی در این شرح روی داده باشد سبب کثرت مشغله و دوری از وطن ونبودن نسخ متعدده برای تصحیح متن است، و در آخر کتاب طبیعیات که هم به اشبیلیه در رجب سال مزبور بانجام رسانیده همین معنی را تکرار کرده است و از عبارات فوق پیداست که اقامت او در اشبیلیه اقلاً دو سال کشیده است. در شرح کائنات الجو از زلزلۀ 566 قرطبه خبر میدهد و میگوید من در این وقت به اشبیلیه بودم و کمی بعداز آن بقرطبه بازگشتم و معلوم است که بیشتر کتب مشهور خویش را در همین مدت تألیف کرده است. در آخر مقالۀ اول مختصر المجسطی گوید از قناعت به نقل اشکال عمده و لابدمنه ناگزیرم چه در این وقت مردی را مانم که آتشی به خانه او درافتاده، او همانقدر زمان دارد که چیزهای گرانبها و ضروری حیات خویش را بیرون برد. درخاتمۀ شرح اوسط کتاب خطابه و مابعدالطبیعه می آورد که آنرا در 570 بانجام رسانیدم در نهایت ماندگی و ابتلای به بیماری خطیر و تعجیل کردم تا ناتمام نماند و وعده میدهد که اگر خدای تعالی توفیق داد شرحی مفصلتر بر کتابهای ارسطو بنویسد، و خداوند این توفیق را چنانکه میدانیم بدو ارزانی فرمود. و چنین مینماید که درضمن مشاغل گاهی بسفرهای عدیده نیز مجبور شده است چنانکه در کتاب مقاله فی الجرم السماوی گوید آنرا به 574 در مراکش بپایان رسانیدم و در کتاب الهیات مینویسد در 575 به اشبیلیه آنرا ختم کردم. در 578 یوسف بن عبدالمؤمن موحدی او را به مراکش خواند و بجای ابن طفیل که پیر و ناتوان شده بودطبیب خاص خویش کرد و چندی بعد قضای شهر قرطبه داد. ابن رشد نزد یعقوب بن یوسف ملقب به المنصور که در 580جانشین پدر شد نیز وجاهت تام داشت لکن در این وقت بسن کهولت رسیده و انزوا گزیده و اوقات خویش بتألیف کتب بزرگ و مبسوط خود حصر کرد. آنگاه که منصور برای تحشید جیش و جنگ با ادفونش ملک قشتاله و لیون به قرطبه آمد چیزی از احترام و اعزاز ابن رشد فرونگذاشت. معهذا صفای سالهای آخر این مرد بزرگ بمعادات و بدخواهی حسّاد مکدر گشت. در این وقت ابن رشد و سایر حکمای وقت بمخالفت اسلام متهم گشتند و از اینرو اعتبارات وحیثیات او از میان بشد و منصور او را به الاشانه نزدیک قرطبه نفی و بدانجا شهربند کرد و در این وقت سن او از هفتاد می گذشت، این شهر در دورۀ مرابطین مسکن یهود بود و افسانۀ بی اساس پناهنده شدن ابن رشد به یهود و اقامت در خانه شاگرد خویش موسی بن میمون یهودی از اینجا نشأت کرده است لکن باید دانست که نیم قرن پیش از زمان نکبت ابن رشد، یهودیان از مغرب نفی و طردشده بودند و به عصر موحدین در تمام قلمرو مسلمین اسپانیا تظاهر بمذهب یهود میسر نبود و از طرف دیگر موسی بن میمون سی سال پیش از این تاریخ به مصر مهاجرت کرده بود و به اقرب احتمالات تلمذ موسی بن میمون نیز نزد ابن رشد صحیح نمی نماید. ابن ابی اصیبعه برای خشم منصورنسبت به او دو علت خاص نقل میکند و میگوید این دو امر را ابومروان باجی دستاویز و بهانۀ اعمال نیات سوء خویش نسبت به او کرد، یکی اینکه ابن رشد در مخاطبات خویش بمنصور ’اسمع یا اخی’ میگفت و دوم اینکه در شرح کتاب الحیوان آنجا که از زرافه بحث میکند آورده بود که من این حیوان را نزد پادشاه بربر دیدم و مراد او سلطان مراکش بود. و این دو بر طبع پادشاه گران آمدمعذلک باید گفت تعصب خشک و حمیّت جاهلیت موحدین محتاج این بهانه ها نبود چنانکه بگفتۀ ابن ابی اصیبعه (در ترجمه ابوبکر بن زهر) آنگاه که منصور تدریس فلسفۀیونان را منع کرد جمله کتب منطقی و فلسفی که در کتابفروشیها و خانه های شخصی بود بغصب بگرفتند و بسوختند. عاقبت ابن رشد بمیانجی گری چند تن از بزرگان اشبیلیه مورد عفو و عطوفت سلطان گردید و بار دیگر بدربار مراکش راه یافت و در 9 صفر 595 ه. ق. بسن هفتادوپنج سالگی بدان شهر درگذشت. ابن رشد باتفاق، یکی از بزرگترین علمای عالم اسلام و ادق ّ شرّاح کتب ارسطو و جامع همه علوم وقت خویش و یکی از دانشمندان کثیرالتصنیف اسلامی است. شهرت او در طب گذشته از دیگر تصنیفات او در این فن، ناشی از کتاب معروف او موسوم به کلیات است. این کتاب به لاتینیه نقل و چندین مائه در مغرب مورد استفادۀ اطبا بوده است. از کتاب مختصر المجسطی او بخط عبری نسخ کثیره در کتابخانه های اروپا موجود است. در این کتاب همه جا ابن رشد پیرو نظام بطلمیوس مینماید لکن در شرح مابعدالطبیعه مانند صاحب خویش ابن طفیل بر اصل فلک خارج مرکز و تدویر معترض است و با اینکه اصلی دیگر بجای آن نیاورده گوید این دو فرض دور از حقیقت و غیرطبیعی است. دیگر از علل شهرت ابن رشد شروح و تحقیقاتی است که راجع بکتب و مطالب ارسطو کرده است. ابن رشد به زبان یونانی و سریانی آشنا نبوده و نقل و اصلاح جدیدی نیز برای او بعمل نیامده است چنانکه در مطاوی شروح خویش غالباً از اغلاق و ابهام ترجمه ها شکایت میکند. غالب کتب ارسطو را ابن رشد شرح کرده و برای پاره ای از آن کتب دو یا سه شرح دارد که بعضی را شرح وجیز و بعضی را متوسط و بعضی را شرح کبیر نامند. شروح متوسط زماناً مقدم بر شروح کبیره است چه در متوسطات گاهی توضیح مسئله را بشرح کبیری که در نظر دارد وعده میدهد و در پاره ای مواضع متن ارسطو را با کلمه ’قال’ شروع میکند لکن شرح و متن با یکدیگر مخلوط میشود چنانکه اگر کسی متن را جداگانه در پیش چشم نداشته باشد تمیز کلمات ارسطو را از شارح نمیتواند کرد. در شروح کبیره، به آغاز عین متن را آورده پس از آن بشرح پرداخته است. و درشروح مختصره خلاصه ای از مباحث مختلفۀ ارسطو را مجرداز عقاید قدما که در متن هست می آورد و بجای آن، عقاید مخصوص خویش و فلاسفۀ عرب را اضافه میکند و مثل این است که میخواهد در این نوع از شرح طریقۀ مشائیه را بکسانی که تعمق و تحقیق آنرا نمیخواهند، تا آنجا که میسر است بطور اختصار تفهیم کند. در رساله هائی که خود ابن رشد ماتن است و از شروح ارسطو نیست مباحث مختلفۀ متون ارسطو را در نظر گرفته و از آن اقتباس میکند و گاهی از سوق و ترتیب کلام ارسطو خارج شده و روشی استوارتر اتخاذ میکند ازجمله در رسالۀ مابعدالطبیعه پس از تشریح موضوع این علم از مقالات مختلفۀ ارسطو راجع بمابعدالطبیعه و مقالات دیگر او که بدین مباحث مربوط تواند شد بیان میکند و قبلاً مصطلحات آن علم را تعریف و سپس بترتیب، از وجود عام و مقولات و تقابل واحد و کثیر و مبادی و رابطۀ موجودات یا مبدء اول یا وجود مطلق و صفات آن و عقول فلکی و غیره بحث میکند. از انالوطیقای ثانی، طبیعیات، کتاب السماء و کتاب مابعدالطبیعۀ ارسطو هر سه شرح مختصر و متوسط و کبیر موجود است. و از منطق به استثنای آنالوطیقای ثانی (که سه شرح دارد) باضافۀ خطابه و شعر مصدّر بایساغوجی فرفوریس و نیز کتاب کون و فساد و کتاب آثار علویه دو شرح اوسط و مختصر در دست است لکن از خلقیات نیقوماخس جز شرح متوسط آن یافت نشده است و یوسف بن شمتب که در 859 ه. ق. شرحی بر خلقیات ارسطو کرده است در دیباچۀ آن گوید ابن رشد را بر این کتاب شرح کبیر نیست. و از کتاب الحس والمحسوس و از مبحث حیوان کتابهای یازدهم و نوزدهم یعنی چهار مقالۀ اعضای حیوان و پنج مقالۀ تولد و توالد حیوان فقط شرح مختصر هست لکن از ده مقالۀ راجع باحوال حیوانات و همچنین از شرح سیاست مدن او نسخه ای نمانده است و خود ابن رشد در آخر کتاب خلقیات که در 572 بانجام رسانده گوید ترجمه عربی سیاست مدن در مشرق هست لکن به اسپانیا نیامده است. علاوه بر شروح مذکوره ابن رشد شرحی بر مدینۀ افلاطون داشته لکن نسخۀ آن به دست نیست. و نیز عده کثیری تآلیف فلسفی دارد که ابن ابی اصیبعه نام آن برده و هم امروز موجود و بعض از آنها بلاتینیه ترجمه و طبع شده است که از جمله تهافت التهافت رد بر تهافت غزالی است و نسخ متعدد از ترجمه عبرانی این کتاب در اغلب کتابخانه ها وجود دارد و نیز تحقیقاتی راجع بکتاب المیزان ارسطو و تحقیقاتی راجع به مسائل طبیعی مشتمل بر تعریف هیولای اولی و حرکت و زمان و طبیعت خامسه و غیر آن که به زبان عبری با شرح موسی نربونی باقی است، و دو تحقیق راجع به عقل فعال و عقل منفعل و اتحاد عقل کلی با عقول جزئیه و تحقیق راجع به امکان یا امتناع ادراک عقول بشری صور مجرده را، و این مسئله ای است که ارسطو بحث در آن را وعده کرده لکن در هیچیک از کتب او وفای بدان دیده نشده است. و نیز مقاله فی الرد علی ابن سینا فی تقسیمه الموجودات. و فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و مناهج الادله. ابن ابی اصیبعه کتابهای دیگری از ابن رشد نام برده که ظاهراً از میان رفته است از قبیل تلخیص الالهیات لنیقولاوس. بدایهالمجتهد و نهایهالمقتصد. علت از بین رفتن متون ابن رشد خشکی و تعصب موحدین بود و بیشتر آنچه بر جای مانده آنهاست که بخط عبری نوشته شده یا به زبان عبری ترجمه شده و بدین چاره از دستبرد موحّدین مصون مانده است. ابن رشد را علاوه بر کتب فلسفی تألیفات دیگری بوده است از قبیل حواشی و نظریاتی بر عقیدۀ ابن تومرت مؤسس سلسلۀ موحدین. از ابن رشد کتب ذیل بخط و زبان عربی موجود است: تهافت التهافت. فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و الکشف عن مناهج الادله، این دو کتاب اخیر به آلمانی ترجمه شده است. حواشی برشرح اسکندر افرودیسی بر مابعدالطبیعۀ ارسطو. شرح متوسط بر شعر و خطابۀ ارسطو. شرح کبیر مابعدالطبیعه. جوامع کتب ارسطو مشتمل بر: طبیعیات، سماء والعالم، کون و فساد، آثار علویه، نفس. مابعدالطبیعه. و کتب ذیل به زبان عربی ولی بخط عبری موجود است: مختصرالمنطق. شرح اوسط بر کون و فساد. آثار علویه. نفس. شرح بر طبیعیات صغری. شرح سماء والعالم. شرح کون و فساد. شرح آثار علویه. بعض کتب دیگر او به زبان عبری و لاتینی ترجمه شده و ترجمه ها موجود اما اصل عربی آن ازمیان رفته است، و از بعض کتب دیگر او نه اصل باقی مانده است و نه ترجمه. ابن جبیر رحالۀ مشهور اندلسی رادر قدح ابن رشد، و جمله حکمای معاصر خویش باندلس و اظهار مسرت از نکبت آنان اشعاری است، از آنجمله:
بلغت امیرالمؤمنین مدی المنی
لأنک قد بلّغتنا ما نؤمّل
قصدت الی الاسلام تعلی مناره
و مقصدک الاسنی لدی اﷲ یقبل
تدارکت دین اﷲ فی اخذ فرقه
بمنطقهم کان البلاء الموکل
اقمتهم للناس یبراء منهم
و وجه الهدی من خزیهم یتهلل
وقد کان للسیف اشتیاق الیهم
ولکن مقام الخزی للنفس اقتل
و آثرت درء الحد عنهم بشبهه
لظاهر اسلام و حکمک اعدل .
و نیز او راست:
الاّن قد ایقین ابن رشد
ان ّ توالیفه توالف
یا ظالماً نفسه تأمّل
هل تجد الاّن من توالف
لغت نامه دهخدا
تصویری از اناربن
تصویر اناربن
درخت انار
فرهنگ لغت هوشیار
دامنه ی کوه، زیرکوه
فرهنگ گویش مازندرانی